تارنمای ادبی قلم طلایی1 - امیر نمازی

وب سایتی جامع و تمرین محور برای علاقمندان به داستان و نویسندگی

نخ داستانی هجدهم (نخ داستانی + توصیف)

 

با الهام از عکس انتهایی، در مورد دو جملۀ زیر چند خط بنویسید و ارسال کنید.

 

تمرین نخ داستانی

1. با عینک دودی و آن ماسک، شبیه به ساقی های لب چهارراه شده بودم...

2. ما عینکی ها (یا عینک به چشم ها) درد مشترکی داریم...

 

 

تمرین توصیف

1. عکس و ترکیب ماسک، عینک و بخار روی آن را در چند خط و به صورت کوتاه توصیف کنید. (صرفاً توصیف کوتاه مدنظر است. / از نوشتن داستان یا شبه آن اجتناب فرمایید.)

در زمان ارسال مشق نامه، حتماً نام تمرین و شماره آن را ذکر کنید.

 

 

 


تمرین هفته هجدهم نخ داستانی - کانال ایده داستان (75)


  • نظرات [ ۵ ]
زهرا حاجیان
۱۲ اسفند ۹۸ , ۰۸:۱۶

ما عینکی‌ها درد مشترکی داریم و حالا با آمدن این مریضی که به قول مادربزرگم، اسمش را نگو، یک ماسک هم به آن اضافه شده بود. خودم را که در آینه می‌دیدم وحشت می‌کردم، همه از هم فراری شده بودند و من، کنار خیابان با هرجان کندنی بود سعی می‌کردم جلوی پایم را ببینم تا زمین نخورم.

محبوبه جباری نیک
۱۲ اسفند ۹۸ , ۱۷:۱۶

#تمرین _نخ _ داستانی ۷۵
این روزها حتی نفسهایمان هم باید فیلتر شود ،باید سبک و سنگین شود ،باید عیارش سنجیده شود و اگر به گوشه ی قبای آدمی بر نخورد و آسیب نرساند با اکسیژن هوا مخلوط شود.
ما عینکی ها درد مشترکی داریم :همیشه شیشه ی عینکمان برف پاک کن می خواهد انگار .ماسک های فیلتر دار و بی فیلتر هم شده قوز بالای قوز ،نفس که می کشیم هوای مرطوب و گرم نفسهایمان به شیشه ی عینک که میخورد بخار می گیرد و من همیشه یاد شیشه ی ماشین در زمستان می افتم وقتی که بخاری روشن است ؛اینجاست که باید کمی شیشه ی ماشین را پایین بکشیم تا بخار شیشه ها گرفته شود .فقط سوالی که ذهن من عینکی را درگیر کرده این است :ماسک را پایین تر بیاوریم یا عینک را بالاتر بگذاریم...؟؟

#م_جباری_نیک...

پاسخ :

احسنت بر شما
شهین عادلی
۱۲ اسفند ۹۸ , ۲۲:۱۹

تمرین--نخ داستانی 75 

بعد از یک ساعت جستجو و زیر و رو کردن اتاقم، کلافه روی زمین نشستم. این مشکل همشگی من بود که هر روز باید ساعتی، دنبال چشم های معلقم می گشتم. در حالی که کمی آرامش در وجودم رخنه کرده بود. سرم را به سمت آیینه اتاق چرخاندم. لبخندی از حرص روی لبانم جا خشک کرد. انگار عینک در میان موهای سرم چشمکی حوالم کرد و گفت: نگران نباش رفیق این مشکل تمام عینکی هاست.

 

راضیه سلیمی
۱۳ اسفند ۹۸ , ۱۲:۳۰

ا ینکی ها درد مشترکی داریم.مثلا خدا نکند باران ببارد و نمره ی چشمت هم طوری باشد که نتوانی عینک را برداری و کنار بگذاری یا مثلا وقتی می خواهیم روبوسی کنیم تصادف عینک ها صحنه ی دردناکی را برای بینی هایمان رقم می زند. نوروز که مصیبت است برای خودش. البته امسال به لطف این ویروس جدید نه از عید دیدنی خبری هست نه از روبوسی. اما مشکل دیگری به مشکلاتمان اضافه شده و آنن هم سه‌گانه‌ی عینک، ماسک، بخار است.

پاسخ :

احسنت بر شما. 
زهره ملایی
۱۵ اسفند ۹۸ , ۱۹:۴۷

دردمشترکی هست میان همه ی آدم های عینکی.اما من شبیه آدم های دیگر نیستم.نفس هایم را می توانم کنترل کنم.می توانم بفهمم که چگونه باید دهانم را ببندم تا چشم هایم بهتر کار کنند.فقط کافیست دهانم بسته باشد تاچشم هایم خوب ببیند،همه ی آدم هارا،همه ی اتفاقات را.اصلا مگر بر سر این چهار راه چه خبر است؟یک مشت آدم که که در قوطی حلبی های فلزی گرفتارندوزل زده اندبهچشم قرمزی که بالاخره اجازه ی عبور به آنها بدهد.آدم هایی که اگرآن چشم الکترونیکی نبودپاها را روی پدال هافشار می دادندتا به هر کجا که دلشان می خواهد برسند،ودراین راه احتمالا به دیگران اهمییتی نمی دادند.اماخوشبختانه یا بدبختانه این چشم الکترونیکی هست،چون کسی فکرکرده است که بایدباشد.مثل ماسک روی صورت من.ماسک زده ام چون اگر نباشددهانم را باز خواهم کرد که به قیمت جانم تمام می شود.پس ماسکم را می زنم ومثل همه ی آدم ها،ازترس آن که چشم هایم را بخارنگیرددهانم را می بندم وبه هرم نفس هایم که خیلی سخت بالا وپایین می روندفکر می کنم، مثل همه ی آدم ها.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تنها با نوشتن و تمرین مکرر است که رشد می کنید؛ پس تا می توانید بنویسید که نوشتن، رسالت شماست...
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan