نخ های زیر را بخوانید و در حد چند خط، ادامۀ شان دهید....
1. سگ جُم نمی خورد و بِر و بِر نگاهم می کرد...
2. از آن روز به بعد دیگر آن آدمِ قبل نشد...
3. مثل قرص ماه شده بود...
4. یک سوزن و سنجاق، بین لب هایش بود و مرتب متر را بالا و پایین می کرد...
5. بین مستراح و آشپزخانه قرار داشت! جایی دنج و...
سگ جم نمیخورد و بِر و بِر نگاهم میکرد، توان ایستادن از پایم سلب شده بود که زانو زدم و سگی که خیره به نگاهم شده بود تکانی به خود داد که رعشه براندامم افتاد و چادرم را سرم کشیدم و دیگر جُم نخوردم و پلکهایم را به هم فشار دادم تا چشمانم جایی را نبیند و در خود فرو رفتم.
با دادهایش از خانه بیرون زدم دیگر تاب شنیدن الفاظ رکیکی که از دهانش بیرون میریخت را نداشتم، اهانت هم اندازهایی داشت، حق نداشت به پدر تازه گذشتهام توهین کند. ترس از سگی که روبرویم به کمین نشسته بود بهتر از حرفهایی بود که گوش و دلم را آزار میداد.