تارنمای ادبی قلم طلایی1 - امیر نمازی

وب سایتی جامع و تمرین محور برای علاقمندان به داستان و نویسندگی

کارگاه مشق شب دو / جمعه 25 بهمن

 

تشریح کلمات این کارگاه:

 

بنیانگذار: املای این کلمه با ذ بوده و به دوشکل سرهم (بنیانگذار/ شکل مرسوم) و بهمراه نیم فاصله (بنیان­ گذار/ فرهنگ دهخدا) نوشته می شود که نوع متصلش بهتر و صحیح تر است.

معنا: مؤسس،بانی، پایه­ گذار، کسی که بنیان ­کار یا چیزی را ایجاد کرده است. // متضاد : بنیان کن [امیر نمازی]

 

بحبوحه : این کلمه با ح نوشته می شود. در برخی جملات، به اشتباه با «ه» نوشته می شود که غلط می باشد. در تمرین مشق شب نیز برخی دوستان، با « ه » نوشته بودند. [امیر نمازی]

این کلمه به معانی زیر شناخته می شود:

[" اوج، گرماگرم، گیرودار، حین، میان، میانه کار، وسط.

بحبوحة. [ ب ُ ح َ ] (ع اِ) میان و وسط هر چیزی. (ناظم الاطباء). وسط مکان.اصل و میان چیزی. بحبوح. [فرهنگ لغت دهخدا]

- در بحبوحه ؛ در گیراگیر کار. در وسط کار."]

 

دعوا :

دعوی * این لفظ بر وزن صحرا، به معنای « ادعا » ست.

این لفظ در زبان عربی و متون قدیمی پارسی استفاده می شده است. به مثال های زیر توجه کنید:

دعوی مکن که برترم از دیگران به علم / چون کبر کردی از همه دونان فروتری (سعدی شیرازی)

اگر این لفظ را با فتحه و به شکل صحرا بخوانیم، دو معنا از آن در می آید:

یکی دادخواهی (در اصطلاح حقوقی و دادگستری)  دیگری مشاجره و کشمش (در تعبیر عامیانه که این فرم در داستان به کار می رود.)

پس در تعبیر و استفاده عامیانه و روزمره بهتر است به شکل « دعوا » استفاده­ اش کنیم چنانکه در نوشته ها نیز به این شکل می نویسند.

برای جمع بندی: دعوی *یعنی ادعا / دعوا * یعنی دادخواهی، مشاجره.

 

این لغت در فرهنگ لغت دهخدا چنین آمده است:

" دعوی ، در تداول عامه  فارسی زبانان. پرخاش. سرزنش کردن و سرکوفت زدن و مورد بازخواست قرار دادن کودک یا زیردست ، در این صورت گویند: بچه را دعواش کردم. (فرهنگ لغات عامیانه ). و رجوع  به دعوا کردن شود.

خصومت. نزاع. جدال. جنگ. (ناظم الاطباء). معارضه و مکابره و مشاجره و نزاع ، اعم از آنکه لفظی باشد یا به ضرب و جرح نیز برسد. (فرهنگ لغات عامیانه ). || جنگ و ستیز لوطیان و جاهلان محل با چاقو و کارد و چوب و نظایر آن. (فرهنگ لغات عامیانه).

مثال:

- دعوا انداختن ؛ بجنگ واداشتن. به نزاع واداشتن دو خروس یا دو گاو یا دو قوچ یا دو بچه را.

- دعوا راه انداختن ؛ سبب جنگ و جدال شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا).

- دعوا مرافعه ؛ جنگ و جدال و خصومت بر سر چیزی.

- دعوا مرافعه کردن ؛ جنگ و جدل و خصومت بر سر چیزی کردن.

و... "

 

زارع:

زارع به معنای کشاورز است. کسی که زمینی دارد و روی آن زراعت انجام می دهد. ممکن­است زراعت و کشاورزی به شکل کاشت جو یا بلال یا گندم و.. باشد.

جمع : زراعین / کشاورزها

(یکی از نکات این تمرین همین کلمه بود. زارع یعنی کشاورز، پس یعنی دو اسم با یک معنی به کار رفته که این تکرار به بخش روایی و خوانشی داستان ضرر می زند و باید به شکل قطعی حذف شود.

همچنین " کشاورز " برابر پارسی شده واژه " زارع " است. پس اگر قرار بر حذف یکی از این دو داشتیم، بهتر بود " زارع " را حذف کنیم تا نوشته ای پارسی داشته باشیم.) [امیر نمازی]

 

فرغون:

وسیله ی حمل وسایل و مصالح ساختمانی توسط کارگران / این کلمه با قین اشتباه است.

(تاریخچه این کلمه:

فرغون یا فرغان یا چرخدستی که در افغانستان به نام کراچی نیز یاد میشود وسیله نقلیه دستی است که معمولاً دارای یک چرخ است و توسط یک نفر و به وسیله دو دسته کوچک که به همین منظور در آن تعبیه شده، هدایت می شود.

 فرغون به شکلی طراحی شده است که وزن بار بین چرخ و فردی که آن را هدایت می کند تقسیم شود و این کار باعث می شود فرد بتواند بارهای بسیار بزرگ و سنگینی را که خودش به تنهایی قادر به حمل آن نیست حمل کند. این وسیله معمولاً در صنعت ساختمان سازی و باغبانی و کشاورزی استفاده می شوند. معمولاً گنجایش فرغون ها ۱۷۰ کیلوگرم است.

نوع دوچرخ آن ثبات بیشتری بر روی زمین دارد و احتمال واژگونی آن در هنگام حمل کمتر است در حالی که نوع تک چرخ آن ها قدرت مانور بیشتری در فضاهای کوچک دارد و همچنین روی تخته های ضخیم و زمین های ناهموار و با شیب تند و همچنین در مواقعی که بار به شکل ناموزونی روی آن قرار گرفته باشد سودمندتر است. همچنین نوع تک چرخ آن اجازه کنترل بیشتری را به فرد در هنگام خالی کردن بار آن می دهد.

در ایران فرغون برای کارهای بنایی و ساختمانی کاربرد فروانی دارد. در لغتنامه دهخدا هیچ اشاره ای به این کلمه نشده است...

نخستین کسی که توصیفاتی که از فرغون های تک چرخ چینی مشاهده کرده است شخصی به نام ژان واوو فنگ مربوط به سده دوم فرمانروایی دودمان هان است.

این توصیفات در دیوارنگاره هایآرامگاه های هان به چشم می خورد. این دیوارنگاره که مردی را در حال حرکت دادن یک فرغون نشان می دهد در آرامگاه فن فوجان در استان سیچوان یافت شده است که تاریخ آن سال ۱۵۰ پس از میلاد است.) )

 

زوار دررفته: پیر و فرسوده طوری که دیگر نتوان با آن کار کرد / از کار افتاده.

در لهجه تهرانی: خراب، داغون، قراضه.

 

گرسنه­ اش: استفاده از نیم فاصله لازم است؛ پس نوشتن به صورت « گرسنه اش » با یک فاصله کامل اشتباه و غلط خواهد بود. [امیر نمازی]

 

فطیر: (نان فطیر)

فطیر نانی را گویند که خمیر آن را مایه (عامل ورآورنده) نزده باشند و برنیامده و نرسیده باشد. به همین دلیل هم این نان بافت خاصی داشته و حالت بیات شده دارد. در واقع خمیر این نان مانند نان های دیگر نرسیده است! به بعضی از شیرینی هایی که در بعضی شهرهای کشور پخته می شود هم فطیر می گویند همچنین انواع دیگری از نان و نان شیرینی محلی با نام «فطیر» در نواحی ایران پخته می شود که گاه مایه می زنند.

در ایران انواع مختلفی نان محلی یا شیرینی است که در برخی از استان های ایران (از جمله استان زنجان، استان مرکزی، آذربایجان شرقی، خراسان و لرستان) تهیه و استفاده می شود.

نان شیرینی فطیر از آرد، شکر، تخم مرغ و مواد دیگر تشکیل شده است و مانند نان آن را در تنور پخت می کنند. فطیر انواع مختلفی از جمله کسمه و شیرمال دارد. انواع مختلفی از این نان شیرینی محلی در نقاط مختلف ایران پخته می شود و ار معروف ترین آن ها فطیر اراک است. یکی از این انواع، شیرینی است به نام توتک که در ساوه، و مامونیه (زرندیه) پخته می شود. لازم است ذکر شود که انواع مشابهی از این شیرینی را در منطقه استان مرکزی ایران می توان با نام های گوناگون یافت. این نان یکی از نان های تنوری و سنتی است. طعم آن دارای شیرینی ملایمی است و به این ترتیب با مواد گوناگون مانند کره، پنیر، مربا، عسل، خامه و قابل خوردن است. برای نگهداری این نان باید از ظرفی دربسته استفاده کرد تا هوا وارد آن نشود و در جای خشک و تاریک قرار داد.

در تداول مردم گناباد، فطیر دو معنی دارد: یکی نانی که مایه یا خمیر ترش به آن نزنند و دیگر نان روغنی.

 

فتوت: جوانمردی، رادمردی، رادی، جوانی، بخشندگی، سخاوت، مردانگی.

 اسم پسرانه نیز می باشد.

 

لحیم: (کار فنی منظور است.)

 چیزی که بدان ظرفهای مسی و برنجی را پیوند کنند. / آلیاژی با نقطۀ ذوب پایین که معمولاً فلز اصلی آن قلع باشد و برای اتصال قطعات به کار رود.

 

داغان:

درفرهنگ دهخدا می خوانیم که داغان، یعنی متلاشی./ در تداول عامیانه، درب و داغان؛ سخت متلاشی و از هم پاشیده شده. / پراکنده و داغون (در تداول مردم تهران)

 

راست و ریس (یا راست و ریست)

رفع موانع و معایب چیزی.متناسب یا هموار کردن .

راست و ریس، مرسوم تر و منطبق با فرهنگ دهخدا می باشد.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تنها با نوشتن و تمرین مکرر است که رشد می کنید؛ پس تا می توانید بنویسید که نوشتن، رسالت شماست...
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan